💐 یک خورشید و دو عاشق🪴2
برو ادامه
مرینت به سمت یکی از مغازه ها دوید. مرینت صاف صاف به مغازه ها نگاه می کرد. مرینت یک کادوی بسیار خوب برای آدرین انتخاب کرد. با سرعت آخرش به سمت مدرسه بازگشت و تا رسید، زنگ تفریح شروع شد.از آن بالا صدای خانم بوستیه شنیده می شد که به دفتر مدرسه برود. مدیر دلیل غیبت مرینت را پرسید و مرینت راستش را گفت. مدیر هم یک برگه ی بی انظباتی به مرینت داد. این اولین برگه بی انظباتی نبود. چند تا برگه قبلا گرفته بود. مرینت بی حتی یک ثانیه استراحت به سمت کلاس دوید. وقتی رسید با نفس نفس روی نیمکت نشست.
آلیا:«تا الان کجا بودی؟»
مرینت:«ببین!»
آلیا:«چه گوشواره خوشگلی!»
مرینت یک گوشواره به عنوان کادو برای آدرین خرید. بعد کلاس مرینت به سمت ماشین آدرین دوید اما آدرین بدون اینکه به مرینت توجه کنه سوار ماشین شد و همراه با کاگامی به سمت خانه رفت. مرینت تا کاگامی را دید ناراحت و عصبانی شد چرا که آدرین به مرینت توجه نمیکرد. با ناراحتی به سمت خانه رفت. مرینت کنار در نشسته بود که ماشین آدرین به سمت مغازه مرینت آمد! مرینت از این فرصت استفاده کرد که کادو اش را به آدرین بدهد اما آدرین مرینت را گرفت و به سمت بالا برد.
آدرین:«سلام خوبی مرینت؟»
مرینت:«خ... خ... خوبم آدرین، تو چطوری؟»
آدرین:«منم خوبم راستش رو بخوای...»
مرینت:«چی شده؟»
آدرین:«عروسی داریم! تو میای؟»
مرینت ذوق زده شد.
مرینت:«واقعا! عروسی کی؟!»
آدرین:«من و کاگامی!»
مرینت شوکه شد. با اخم به آدرین نگاه کرد و بعد از چند ثانیه با ناراحتی ونارضایتی از آنجا دور شد. آدرین هم ناراحت شد و رفت بیرون. با ناراحتی از خانواده مرینت خداحافظی کرد و رفت. مادر مرینت دلواپس شد و به سمت اتاق مرینت رفت. مرینت گوشواره ی آدرین را در سطل زباله انداخته، کاغذ هدیه را پاره کرده و گریه می کرد. سابین، مادر مرینت کنار مرینت نشست و او را دلداری داد.
خب بچه ها. تموم. 1700 کاراکتر. لایک و کامنت فراموش نشه بای.
چالش: مرینت یا زویی؟