زندگی مرگ بار P2
| Viana
ادامه
💙مرینت
به هوش که اومدم تو یه اتاق بزرگ بودم یه تلوزیون بزرگم داشت یه هو تلوزیون روشن شد و یه فیلمی پخش شد همه چیز رو گفت و گفت اگه به حرفام گوش ندی تنبیه میشی
منم ترسیدم و قبول کردم
💙آدرین
عالی حالا که قبول کرد می تونم ازش برای خدمتکاری استفاده کنم خوب این عالی هست
💙مرینت
یه پسره اومد تو یه گم ترسیده بودم ولی خیلی خوشگل بود
سلام من آدرینم تو از این به بعد برای من کار می کنی
پس این پسره صاحب این جا بود خیلی خوشگل بود.
💙آدرین
فکر نمی کردم دختره این قدر زیبا باشه خیلی زیبا بود
تموم شد بای بای