رمان زندگی هیجان انگیز p4
| السانا عطاپور
سلام عزیزان پست قبلی حمایت خوبی نکردید
مرینت
صبح بیدار شدم دیدم لباس تنم نیست ادرینم کنارم نیست زود پا شدم لباس بیرون تنم کردم میخواستم برم به آدرین بگم که برم بیرون
آدرین
صبح بیدار شدم زود لباس مجلسی رو پوشیدم رفتم اداره
مرینت
رفتم تم سیاه و طلایی گرفتم از اونجا هم رفتم کیک خریدم رفتم خونه و اینجوری خونه رو چیدم
بعد تموم شدن رفتم این لباس صورتیم رو پوشیدم موهام رو باز گذاشتم یه 💄روژ یکم پرنگ صورتی ام زدم بعد آدرین رو از پنجره دیدم رفتم پایین
تموم شد واقعا معذرت میخوام خیلی کم بود ببخشید اگه بترکونیت پارت بعد اکشن و منحرفی میکنم