شانس دوباره p1
سلام قبل خواندن رمان بهتر معرفی پارت ۱و ۲ بخونید
ماریا :
آروم و بی سر و صدا رفتم پایین رو تمیز کنم وقتی رسیدم دیدم بله الکس اونجاست یکی دیگه هم اونجا بود اونقدر آروم رفتم که الکس فهمید اما دوستش نه وقتی الکس منو دید لبخندی زد بعد منم رفتم و سینی که توش صبحونه بود رو گذاشتم رو میز
الکس : الک یکی از صمیمی ترین دوستمه امروز آمد بود تا بهم بگه تا برم شب گردشون که یعدفه ماریا آمد مثل همیشه موهاش مرتب بود اصلا همچیش مرتب بود و سینی صبحونه دستش بود تا دیدمش به لبخند زدم اونم آورد و سینی رو میز گذاشت و بعد رفت اونور سمت کتابخونه و شروع کرد تمیز کردن چند دقیقه بعد الک از پرسید دوست داری گفتم نه ولی واقعا خیلی دوستش داشتم بعد الک گفت حالش خوبه چند دقیقه ای میشه صداش در نیومد گفتم آره خوبه همیشه آنقدر آروم و بی سر و صدا کار میکنه که یعدفه با حرف الک به خودم آمد که گفت باید بره همدیگر بغل کردیم رفتیم بعد صبحونه شروع کردم کار کردن که ۱:۳۰ گذاشت و ماریا آمد گفت میشه اینجارو تمیز کنم منم گفتم باشه رفتم اتاقم یه دوش ۵ دقیقه گرفتم و بعد رفتم لباس بپوشم که احساس کردم صدای جیغ آمد زود یه تیشرت و شلوار تنم کردم و رفت پایین آزمایشگاه که دیدم
بیا پایین
پارت ۱ تموم شد
بزودی پارت ۲