
آخرین عنکبوت 1
( مقدمه )
برجسته ترین و مشهورترین دانشمندان علوم طبیعی و فیزیک در سالن اهدای جایزه نشسته بودند و انتظار این را میکشیدند تا برنده خوش شانس سال معلوم شود.
مجری روی صحنه آمد، پاکت اسم برنده هم در دستش بود. ابتدا کمی صدای خود را صاف کرد و سپس بدون هیچ عجله ای پاکت اسم را باز کرد و گفت:« خانم ها و آقایان، برنده امسال جایزه نوبل فیزیک کسی نیست جز ...»
نفس ها در سینه حبس شده بود.
«... پروفسور «پیتر پارکر» از کالج برکلی! لطفاً تشویقشون بفرمایید!»
پیتر پارکر مسن و سالخورده، با آن ریش سفید و عینک مستطیلی شکل اش ، از روی صندلی برخاست و به سمت صحنه رفت. به آرامی و با تأنی از پله ها بالا رفت و خیلی متواضعانه از حضار تشکر کرد.
مجری مراسم توضیح داد:« به گفته هیئت داوران آکادمی علوم سوئد، پروفسور پارکر، به علت اثبات نظریه جهان های چندگانه از طرق فرمول بندی ریاضی، لایق دریافت این جایزه شناخته شدند.»
در میان تشویق حضار، مجری لوح تقدیر و مدال نوبل را به پیتر پارکر اهدا کرد.
در همان لحظه ، پیتر پارکر، خاطرات سال های جوانی اش را به یاد آورد، زمانی که در قامت «مرد عنکبوتی» در بین آسمان خراش های شهر نیویورک تاب میخورد و با پست فطرت ترین انسان های روی زمین دست و پنجه نرم می کرد.
با خود اندیشید که اگر مرد عنکبوتی بودن را رها نمیکرد، امروز یک دانشمند برجسته نمیبود، دیگر موقعیت الان اش را نمیداشت، و هیچ یک از آرزو هایش برآورده نمیشد...
مرد عنکبوتی پیر ، خوشحال بود از اینکه خیلی وقت است مرد عنکبوتی بودن را کنار گذاشته...
« فعلاً »